زنجان رو رد کرده بودیم و نزدیک دندی بودیم .پرپین پاش عرق سوز شده بود . قبلش نیگه داشتم تا شلوارک بپوشه . هنوز تا تخت سلیمان کلی راه بود . یه هندونه گرفته بودیم که میخواستیم دخلشو بیاریم . هوا مساعد و طبیعت هم مناسب . یه جای عالی و خلوت دیدم . زدم کنار. زیرانداز رو انداختیم و مهیا برای خوردن هندونه . یه کامیون بین درختا به چشمم خورد . طرف داشت کامیونشو با آب رودخونه می شست . زن و بچش هم کنار کامیون در حال صحبت بودن . آقا کامیونیه تا ما رو دید اومد جلو و گفت: می خواین زیاد بمونین . مشخصا به پرپین گفت . پرپین هم از همه جا بیخبر گفت : ای ! یه هندونه می خوایم بخوریم .اینجا بود که آقا با لحنی جدی گفت : پس شلوارتو بپوش . اینجا خانواده است . برام جالب بود که تو اون جای پرت یکی همچین حرفی بزنه . جالبتر پرپین بود که بدون حتی ذره ای اعتراض یه چشم گفت و رفت تو ماشین و شلوارشو پوشید . هندونه خوردیم و نصفشم برا آقا کامیونه و اهل و عیالش فرستادیم . یه جورایی شرمنده شده بود . داشتیم می رفتیم اومد جلو و واسه خواستش عذرخواهی کرد . پرسید اهل کجاییم و خودشم گفت واسه کدوم دیاره . کم مونده شماره تلفن رد و بدل کنیم که خداحافظی کردیم و راه افتادیم . پرپین گفت : "مرد باش حرف می زنی پاشم وایسا . عذرخواهیت دیگه برای چیه ؟ "دکتر هم یه چیزایی گفت و خنده ها رفت . اما من داشتم با خودم فکر می کردم : فرهنگ مردم هم چیز غریبیه . چی تو ذهن اون بنده خدا بود که شلوارکی که تا پایین زانوی پرپین بود رو تحمل نکرد و منافی حرمت خونوادش دید . یاد مثل معروف کوه یخ فرهنگ سازمانی افتادم . فرهنگ مردم هم چیز غریبیه و صد البته تغییرش بسیار سخت ...
دوباره آسمان دیل پر آبو
سیه ابرانه جیر مهتاب کورابو
ستاره دونه دونه رو بیگیفته
عجب امشب بساط غم جورابو....
و باز هم سفر
قراره تو سه روز آینده بریم الموت ، دریاچه اوان ، قزوین ، زنجان ، گنبد سلطانیه و تخت سلیمان
پیشاپیش روز مرد تبریک و ایام بکام
آلبوم سادگی "پریسا" رو به تازگی گوش کردم . آلبوم با دو قطعه خوب شروع میشه . در ادامه همین جور یه نواخت پیش میره تا اینکه میبینی آلبوم تموم شد . کار موسیقی باید فرود داشته باشه . اوج داشته باشه . این وری . اون وری . تنوع باید تو شنیدن یه کار رعایت بشه . نمیشه که شما همین جور بزنی تا برسی به انتها . تو یه ریتم و یه حالت . خوب من شنونده حق دارم حوصلم سر بره . کار باید توقسمتهای مختلف جذاب باشه . نه خموده و یکنواخت . خلاصه از پریسا که همشهریمم هست بیشتر انتظار میره .ایشاللا تو کارهای بعدیش اینو لحاظ کنه که باید یه کار ، خوب پخته بشه و بعد عرضه بشه . صرف اینکه هر از چند گاهی یه کار بدی بیرون بعد چندی میبینی شدی افتخاری . خلاصه به قول خودش تو قطعه دوم این آلبوم :
مطربا نرمک بزن
گلدونا گل ندادن
درختا بار ندادن
گوسفند و گاو و میش ها
ماست و پنیر ندادن
گندمای بیابون یه لقمه نون ندادن
چشمه های تو دالون ، یه چیکه آب ندادن
به هرکی هرچی گفتم،به من جواب ندادن
مردای مست کوچه تو جیباشون کلوچه
تلوتلو می رفتن،از پیچ و تاب کوچه
آی آدمای مرده،ترس دلاتونو برده
پس چرا ساکت هستین،سگ دلاتونو خورده
بسه ساکت نشستن ، در خونه ها رو بستن
از همه دل بریدن ، دل به کسی نبستن
یالا پاشین بجنگین ، با این روزای ننگین
چه فایده داره اینجا ،حتی نشه بخندین
شاعر : مسعود امینی
آهنگساز : فریدون فروغی
۱۱:۳۰ شب . در حال رفتن به خونه .شاید منزل در پادگان داریم و خود بیخبریم ! ایست بازرسی اول . رد ! کمی جلوتر .ایست بازرسی دوم. رد ! و باز هم جلوتر . ایست بازرسی سوم . در حال رد شدن... برادران!!!! به موتوری گیر می دن . دو تا جوون وای نمی سن . ریختن سر موتور دو جوون و گرفتن اونها . زدن د بزن . رفتن تمام آرامش ذهن در یک طرفه العین . گویا خدا هم ما رو فراموش کرده .
با چشمک داروغه تو را خواهم کشت
در قحطی آذوقه تو را خواهم کشت
اینبار اگر عکس مرا پاره کنی
با خودرو ی مسروقه تو را خواهم کشت
هاله ی دروغین ، هاله ی راستین را تاب نیاورد.