سه بوته سیر
تاوان سه ماه بی سیری تهرانم بود
سه بوته سیر
خوش ادا و خوش بیان!
شبیه سه تفنگدار
یا تسبیحات اربعه
که همیشه برایم سوال بود که چرا سه بار می خوانمش
و با اینحال اربعه است
سه بوته سیر
همه را یکجا خوردم
مست لایعقل
تلو تلو می خوردم
بد مستی غریبی دارد سه بوته سیر
به امتحانش می ارزید
در کنج میکده یا همان سیرکده ویرانم کرد
و شاید آباد
بی هیچ ترسی می خوردم
بی هیچ ترسی از بوییدن دهانم
بی حد می خوردم
بی خیال حد خوردنم
سه بوته سیر
هیچ گاه نمی دانستم اینقدر سیرخور باشم
چه تحملی و چه طاقتی
آنقدر بی سیر بودم که تنها سیر میخوردم
سیر می طلبیدم
فریاد می زدم:
سیرم دهید
سیرم کنید
ظن بد مبرید
مرادم از سیر کردن همان سیر دادنشان بود
که من گرسنه نبودم
و شاید هم بودم
گرسنه ی سیر
سه بوته سیر
تا نخوری نمی دانی که چه می کند
نه کم
نه بیش
تنها سه بوته و بس
خداوندی می کند گاهی
خمار گونه ات می دارد
که خوابت می برد
چون خواب پس از مستی
و تشویش پس از آن نیز
خمارگونه ات می دارد ایضا
چه بی دردت می کند
و بی غم
و شاید جوانت می دارد
و شاید پیر
بی هیچ کم و کاستی
سه بوته سیر!
نوش جونت۶۴
بابا یه مطلب جدید بذاااااار دیگه
الان کلی به شعر سیرت میخندم
چقدر خل میشن آدما بعضی وقتا
سیر خوردی به فکر گشنه ها هم هستی
یاد گذشته ها به خیر این آخرین باریه که میام سر میزنم .... میتونید خوشحال باشید دیگه مزاحم نمیشم
مردک یه چیزی بنویس خوب
سیرهاتان افزن باد!